|
|
|
|
|
چهار شنبه 20 خرداد 1394 ساعت 23:28 |
بازدید : 6215 |
نوشته شده به دست hossein.zendehbodi |
( نظرات )
روی پیشانی بختم خط به خط چین دیده ام
بسکه خود را در دل آیینـــــه غمگین دیده ام
مـو سپیدم مـو سپیدم مـــوسپیدم مــو سپید
گرگ باران دیده هستم، برف سنگین دیده ام
آه یک چشمم زلیخا آن یکی یعقوب شد
حال یوسف را ببینـــم با کدامین دیده ام؟
آشنا هستی به چشمم صبر کن، قدری بخند
یادم آمـد، مـن تـــــورا روز نخستین دیـــــده ام
بیستون دیشب به چشمم جاده ای هموار بود
ابن سیرین را خبــــر کن، خواب شیرین دیده ام
-------------------------------------------------------
نمازم را قضا کرده تماشا کردنت ای ماه
بماند بین مــا این رازها بینی و بین الله!
من استغفار کـــــردم از نگاه تـــو نمی دانـم
اجابت می شود این توبه کردن های با اکراه
برای من نگاه تــــــو فقـط مانند آن لحظه است
همان لحظه که بیتی ناگهانی می رسد از راه
...و شاید من سر از کـاخ عزیزی در می آوردم
اگر تشخیص می دادم چو یوسف راه را از چاه
******
مرا محروم کردی از خودت این داغ سنگین بود
چنان تحریــــــم تنبـــــاکو برای ناصرالدین شاه
----------------------------------------------------------
:: برچسبها:
شعر سید حمیدرضا برقعی ,
اشعار سید حمیدرضا برقعی ,
شعر ,
سید حمیدرضا برقعی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
|